ای لبت خنده بر شراب زده


چشم من بر رهت گلاب زده

شب مه پوش و ماه شب پوشت


طعنه بر ابر و آفتاب زده

هر شبی جادوان بابل را


چشم مست تو راه خراب زده

خط سبز تو از سیه کاری


باز نقشی دگر بر آب زده

هر دمم آن عقیق شورانگیز


نمکی بر دل کباب زده

گنج لطفی و چون توئی حیفست


خیمه بر این دل خراب زده

لعل ساقی نگر بوقت صبوح


آب برآتش شراب زده

مطرب نغمه ساز پرده سرای


چنگ در پردهٔ رباب زده

جان خواجو به آتش بار


شعله در آبگون حجاب زده